نشست «کتابخوان کتابخانه ای» با حضور اعضاء فعال کتابخانه عمومی
کتابخانه عمومی شهدای خلیج فارس شهرستان ابوموسی، با برگزاری نشست کتابخوان کتابخانه ای پذیرای جمعی از اعضاء کودک در این کتابخانه شد.
به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان هرمزگان، فائزه باغیانی مسئول کتابخانه عمومی شهدای خلیج فارس، از برگزاری نشست کتابخوان کتابخانه ای، با حضور جمعی از اعضاء فعال در این کتابخانه خبر داد.
در این نشست 5 نفر از اعضاء کتابخانه به معرفی کتابهای خوانده شده خود پرداختند، کتابهای معرفی شده به شرح ذیل می باشد:
کتاب« جنگل بی قانون» / نوشته:« داریوش هفت برادران» / ارائه دهنده:« مهدی رئیسی»
این کتاب در بخش کودک کتابخانه قصه گویی شد. این کتاب در بردارنده ی دو داستان پندآموز بر گرفته از مثنوی است که با متنی کودکانه و تصاویری دیدنی به آموزش مهارت های پذیرش قوانین و اعتماد کردن می پردازد.
کتاب«دعاهای زمینی پدر بزرگ» /نوشته:«داگلاس وود» / ارائه دهنده: »طاها مرادی»
پدر بزرگ همچنان که با نوه اش در جنگل قدم می زند، می گوید: راه های زیادی برای دعا کردن وجود دارد. درختان سر به آسمان می سایند، نهرها و رودخانه ها جریان دارند و شادند و پرندگان آواز می خوانند. همه موجودات این دنیا به شیوه ی خود دعا می کنند. سپس یک روز پدربزرگ از دنیا می رود. حالا بیش از همیشه پسر نیازمند شنیدن دعا کنندگان زمینی است و کلماتی که بتواند خود را با آنها بسراید. آیا باز هم همه چیز سر جایش خواهد بود.
کتاب« یا اتفاق تازه» / نوشته: یانوش / ارائه دهنده:« فرزین مرادی»
یانوش، نویسنده کتاب« یک اتفاق تازه» به تصویرگری« محسن چینی فروشان» داستان این کتاب را به کوتاه ترین جملات روایت می کند.
کتاب«این پسر چقدر کتاب می خورد» / نوشته:« الیور جفرز» / ارائه دهنده: هادی نوری
هنری عاشق کتاب است، او دوست داشت به جای خواندن آنها راببلعد. «این پسر چقدر کتاب می خورد» داستان کوتاهی است که بر اساس بازی زبانی شکل گرفته است. و درباره شیوه ی درست مطالعه صحبت می کند. این داستان کودکان را تشویق می کند که کتابها را بدون عجله بخوانند و تا لذت ببرند. و هم بیاموزند.
کتاب« مجموعه داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب»/ نوشته: امیر هوشنگ اسکندری» / ارائه دهنده: محمد سبحان رستمی»
در مجموعه داستانهای رستم و سهراب، داستان از نزدیک شدن سپاه تورانیان به مرز ایران به فرماندهی سهراب آغاز می شود. افراسیاب بر اهریمن سوار است و همه ی نبرد را از آسمان می بیند. نبرد میان رستم و سهراب، نبرد میان دو سرزمین است.سهراب رستم را به نبرد می طلبد. اما رستم خودش را معرفی نمی کند.در نبرد روز اول میان رستم و سهراب رستم بر زمین می خورد و سهراب می خواهد خنجر را به سینه ی او فرو کند. رستم به شیوه ی دروغین نبرد را به فردا می اندازد.اما غافل از اینکه فردا خنجری که بر سینه ی سهراب فرو می برد، خنجر غمی است که سینه ی خود او را هم می شکافد.